ترس چیست و چرا ما می ترسیم؟
علم و دانش: معنایی که در فرهنگ لغات برای ترس پیدا خواهید کرد، این معنا خواهد بود: “احساس ناخوشایندی که در رویارویی با خطر، همراه با درد، ایجاد میشود.” احساس ترس در مغزمان، ایجاد میشود. حسی است که زمانی که برای اولین بار درگیر ترس شدیم مثلا زمانی که با حیوان گرسنه یا وحشی در جنگل مواجه شدیم، در ما ایجاد شده است. اما بسیاری از افراد در چنین شرایطی قرار نگرفتهاند، اما غریزهمان به طور غیر مقتضی، در برابر ترس عمل میکند.
ترس چیزی نیست جز یک احساس و هیجان که آن را در ذهن خود میپرورانیم و مشکل از آنجا شروع میشود که این احساسات و هیجانها بر زندگی ما اثر نامطلوب میگذارند. ترس، احساسی است که هر انسانی آن را میشناسد. انسانها از آن به عنوان احساسی ناخوشایند یاد و از آن دوری میکنند، چرا که این احساس بنا بر طبیعت خود زمانی ظاهر میشود که خطری درونی یا بیرونی فرد را تهدید میکند. این احساس به شکل علایم مختلف جسمی و روانی ظاهر میشود، مانند تپش قلب، تنگی نفس، احساس گرگرفتگی، سرخ شدن صورت، ترشح زیاد عرق و غیره.
ترس یک واکنش احساسی به تهدید یا خطر است. ترس را از اضطراب، که معمولاً بدون وجود تهدید خارجی رخ میدهد، باید جدا دانست. علاوه بر این ترس با رفتارهای خاصِّ فرار و اجتناب مربوط است، در حالی که اضطراب ناشی از تهدیدهایی است که مهارناپذیر و اجتنابناپذیر تلقی میشود. ترس معمولاً با درد ارتباط میدارد. مثلاً کسی از ارتفاع میترسد، چه، اگر در افتد، آسیب جدی خواهد دید یا حتی خواهد مرد. بسیاری از نظریهپردازان، چون جان برودس واتسن و پال اکمن، پیش نهادهاند که ترس یکی از چند احساس بنیادین و فطری است (نظیر شادمانی و خشم).
ترس از سازوکارهای بقاست و معمولاً در پاسخ به یک محرک منفی خاص روی میدهد. ما از انجام بعضی کارها وحشت داریم چون میترسیم با شکست مواجه شویم. این ممکن است به خاطر شکستهایی باشد که واقعاً در گذشته تجربه کردهایم یا حتی واقعاً چنین شکستی را تجربه نکردهایم ولی از این که ممکن است شکست بخوریم میترسیم.
بیشتر مواقع، ما از چیزی میترسیم که حتی یکبار با آن روبرو نشدهایم. آیا احمقانه نیست؟ حقیقت این است که ما میتوانیم انواعی از شکستها را در ذهن خود تصور کنیم. آنگاه باور میکنیم این شکستها به حقیقت خواهد پیوست و حتی برای رسیدن به هدف تلاش هم نمیکنیم. و همینجاست که دچار خطا شدهایم، چون به خاطر یک احتمال حتی از تلاش کردن میترسیم و موفقیت بدون تلاش و کوشش معنایی ندارد. مارک تواین، سخن جالبی در این زمینه دارد: «من در زندگی خود، سختیهای زیادی را تحمل کردهام در حالی که تعداد کمی از آنها واقعاً رخ داده اند». منظور این است که بسیار از این مشقات در ذهن او بودهاند.
اکنون این سؤال مطرح میشود که چه کسی میتواند واقعاً شکست و موفقیت را تعریف کند؟ آیا شما این کار را به درستی انجام میدهید؟ آیا شما تعاریف دیگران از موفقیت را قبول دارید؟ بعضی از افراد تعاریف سختگیرانهتری نسبت به دیگران دارند. قبول ندارید؟
برای این منظور از افراد مختلف سؤال شد شما موفقیت را چگونه تعریف میکنید دو تا از جوابها این گونه بودند:
– آلکس گفت: « هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم و زندهام و فرصت دارم، موفق هستم».
– ولی جف عقیده داشت اگر در سال، حداقل ۱ میلیون دلار درآمد داشته باشد، موفق است.
آلکس تعریف خود را از موفقیت ساخته است و رسیدن به این موفقیت نسبتاً ساده است اما جف تا زمانی که یک میلیون دلار در سال بدست نیاورد احساس موفقیت نمیکند.
فکر میکنید جف و انسانهایی مانند او، چقدر در روز احساس میکنند شکست خوردهاند؟ چون هنوز آن یک میلیون دلار را بدست نیاوردهاند. البته اشتباه نکنید من نمیگویم شخص نباید اهداف بزرگ در زندگی خود داشته باشد بلکه سخن بنده این است که هدف خود را با شادی بدست آورید تا این که با احساس رنج بدنبال بدست آوردن سعادت باشید.
هر چه تعریف شما از موفقیت سختگیرانهتر باشد ترس بیشتری به آن اضافه کردهاید. پس اجازه ندهید تعاریفی که خود ساختهاید شما را محدود کند. بدتر از همه این است که به دیگران اجازه دهید این تعاریف را برای شما بسازند. تعاریف خود را بسازید. میتوانید آن را سختتر کنید تا احساس شکست به شما دست بدهد یا آن را ساده سازید تا احساس موفقیت کنید. با این روش شما ترس کمتری نسبت به اهداف خود در زندگی خواهید داشت. حال اگر بدانید که چه کاری میخواهید انجام دهید، شکست نخواهید خورد. اکنون با این باور، تصور کنید چه کارهایی میتوانید در زندگی خود انجام دهید.
سعی کنید هر شکستی را مانند یک موفقیت ببینید. این کار ساده است چون هر شکستی که خوردهاید به شما نشان داده که چه کاری را نباید انجام میدادید یا روش جدیدی در مقابل شما گشوده است. پس در حقیقت یک موفقیت کسب کردهاید. بنابراین به هدف خود نزدیکتر شدهاید. به خاطر داشته باشید، گذشته با آینده یکسان نیست و شکست دیروز، مساوی با عواقب ناگوار آینده نیست. فقط به دلیل این که دیروز یا همین ۵ دقیقه پیش شکست خوردهاید، بدین معنا نیست که قرار است این شکست دوباره تکرار شود. تنها کاری که باید انجام دهید، این است که از اشتباه خود، چیزهای جدید یاد بگیرید و روش خود را عوض کنید. گذشته، همان افکار شما بوده برای رسیدن به موفقیت در آینده. نترس باشید.
در حالت ترس، فعالیت طبیعی مغز در رابطه با محیط (مانند دیدن، شنیدن، بوییدن، لمس کردن، چشیدن، حس تعادل در ایستادن و راه رفتن و غیره) به شدت تحت تاثیر قرار میگیرد و سهم بیشتر فعالیت مغز و بدن، متوجه روبهرو شدن با موضوع خطر و حفظ امنیت میشود. به این معنا ترس در چارچوب روبهرو شدن با خطر، نقشی بسیار حیاتی بازی میکند و در حقیقت ترس، به حکم زنگ خطری است که انسان را متوجه موضوع خطرداری میکند تا به دنبال آن، انسان عملی را صورت دهد که به رفع خطر بینجامد. به همین دلیل، بعد از دور شدن از موضوع خطرزا، این احساس نیز توسط سیستمهای جسمی و روانی به طور طبیعی خنثی میشود و کارکرد اندامها و حواس، به شکل طبیعی خود بازمیگردد. بنابراین ترس یک احساس حیاتی، لازم و حفظکننده زندگی است.
در جریان تکامل انسان، احساس ترس برای حفظ بقای انسان به وجود آمده تا انسان را در روبهرویی با خطر آماده دفاع، حمله یا فرار کند. امروز نیز ترس همین وظیفه را بر عهده دارد اگرچه موضوع خطر مانند گذشته دیگر، حیوانات وحشی نیست. اما زمانی احساس ترس حالات بیمارگونه پیدا میکند و تبدیل به اختلال اضطراب هراسی میشود که سیستمهای طبیعی و روانی فرد، برای برطرف کردن ترس یا کارآیی خود را از دست داده باشد یا از شدت کارآیی آنها کاسته شده باشد.
در این حال، حتی زمانی هم که چیز تهدیدکنندهای وجود ندارد، حالات و علایم ترس به نحو ادامهداری به وجود خود ادامه میدهد و هر بار بر شدت آنها نیز افزوده میشود. به این معنا یکی از اصلیترین شاخصهای عدم کارآیی «سیستم روبهرو شدن با ترس» به این شکل است که در این حالت، ترس و اضطراب بدون وجود دلیل تهدیدکننده، در مواقع و محیطهای مختلف، به حد زیاد و روزافزون و در بیشتر اوقات روز، فرد را در کنترل میگیرند، به نحوی که فرد یا همواره یک نوع دلهره، اضطراب و تشویش را حس میکند یا به دلیل احساس ترس، از دست زدن به کارهایی یا از روبهرو شدن با چیزهایی یا از رفتن به مکانهایی به شدت پرهیز میکند. در حالی که خود نیز دلیل قانعکنندهای برای این احساس پیدا نمیکند. فرد مبتلا به اختلال هراس، علایم اضطراب هراسی را معمولا در سه سطح حسی، فیزیولوژی و رفتاری لمس میکند. یعنی اکثر اوقات، افراد مبتلا به علت علایم حسی، فیزیولوژی و تا حدودی رفتاری به متخصصان مراجعه میکنند ولی علایم افکاری غالبا از طرف آنها دیده یا مطرح نمیشود. علایم جسمانی که اکثر افراد مبتلا از آنها رنج میبرند عبارتند از: حالت سرگیجه، فشار در ناحیه سینه و پرش قلب، افت فشارخون، معدهدرد، عدم تمرکز، دلشوره، دیدن پردهای جلوی چشم و از این دست. به همین دلیل، اغلب مثلا از احتمال داشتن بیماری قلبی به نگرانی و ترس میافتند و از پزشک میخواهند که آنها را به خاطر احتمال بیماری قلبی، مورد معالجه قرار دهد.
اختلالات اضطرابی را به سه گروه «عمومی و فراگیر»، «حملههای هراسی» و «فوبیا» تقسیم میکنند.
اختلال اضطراب عمومی و فراگیر
این اختلال معمولا به صورت تدریجی شکل میگیرد و به طور معمول بعد از یک تجربه مشخصی که برای فرد بسیار فشارآور بوده، به وجود میآید. رفتهرفته این حالت، به شکل احساس هراسی درمیآید طولانیمدت و ادامهدار که در اکثر محیطها، در رابطه با اکثر چیزها و در بیشتر رابطههای فرد وجود دارد؛ احساس هراس و نگرانی نسبت به چیزهایی که میتوانند اتفاق بیفتند و فرد مبتلا به اضطراب فراگیر، تنها برای مدت بسیار کوتاهی قادر است که خود را از آن رها کند. در این حالت، فرد گزارش میدهد که «همیشه این افکار وحشتناک را دارم و هیچ نمیتوانم این افکار را از خودم دور کنم» و علایمی را گزارش میکنند که شامل اینها هستند:
-ناآرامی و بیقراری حرکتی مانند لرزش در اندام، گرفتگی عضلات و پرش دست یا پا.
-تحرکپذیری شدید و غیرقابل کنترل فعالیتهای بدنی که به شکل احساس تنگی نفس، عرق زیاد، خشکی دهان و سرگیجه ظاهر میشود.
-افزایش شدید توجه متمرکز بر خود و هوشیاری زیاد نسبت به خود که به شکل احساس گرفتگی و کوفتگی، مشکل در به خواب رفتن و مشکل در خوب خوابیدن، تحریکپذیری و یکه خوردنهای زیاد خود را نشان میدهند.
از مشخصات دیگر این اختلال، این است که فرد همواره بیشتر و بیشتر تحت اختیار هراسهایش قرار میگیرد و قدرت کنترل خود را روی آنها رفتهرفته از دست میدهد «آنقدر احساس فشار میکنم که آرام و قرار ندارم. به دنبال هر چیزی باید روزها فکر کنم که چه اتفاقی خواهد افتاد». اگرچه این نشانهها در مورد همه افراد به طور یکسان وجود ندارد ولی همه در یک دایره شیطانی اسیر هستند؛ دایرهای به شکل فشار دایمی، ناآرامی فزاینده، عصبانیت و علایم جسمی. به دنبال اینها وظایف روزانه و فعالیتهای لازم زندگی رفتهرفته کنار گذاشته شده و فرد، به آینده خود بسیار ناامید میشود که اینها تاثیرات خاص خود را بر زندگی فرد با دیگران برجای گذارده و سبب فشارهای تازهای میشوند.
اضطراب و ترسهای مرضی(فوبیها)
اضطراب، یک احساس طبیعی برای انسان به حساب میآید همه ما آن را وقتی با موقعیتهای تهدیدکننده یا دشوار روبرو میشویم، تجربه میکنیم. مردم اغلب این احساس را استرس (فشار روحی) مینامند اما واژه استرس، میتواند برای دو معنی مختلف بکار گرفته شود. از یکسو عواملی که ما را مضطرب میسازند و از سوی دیگر واکنش ما به این عوامل. این امر سبب میشود این واژه، گمراهکننده باشد و لذا ما این واژه را استفاده نخواهیم کرد.
زمانی که اضطراب حاصل یک مشکل ادامهدار مانند مشکلات مالی باشد، ما آن را نگرانی (Worry) مینامیم، اگر این یک پاسخ سریع به یک تهدید ناگهانی باشد مانند نگاه به پایین از بالای یک صخره یا مواجهه با یک سگ خشمگین (Dog) ما به آن، واژه ترس را میدهیم. به طور معمول هر دوی ترس و اضطراب، میتوانند مفید باشند که به ما کمک میکنند از موقعیتهای خطرناک پرهیز کنیم، ما را هوشیار میسازند و به ما انگیزه میدهند تا به مشکلات فائق آئیم. اما چنانچه این حسها بیش از حد قوت گیرند یا بمدت طولانی ادامه یابند، میتوانند ما را از انجام اموری که قصد انجامشان را داریم باز دارند و زندگی را برایمان بسیار ناخوشایند سازند. یک فوبی(ترس مرضی)، هراس از موقعیتها یا چیزهایی است که خطرناک نیستند و اغلب مردم آنها را مشکلزا نمیدانند.
اضطراب و ترسهای مرضی در کودکان
اغلب کودکان در مراحلی از زندگی خود، از برخی چیزها به شدت دچار وحشت میشوند. به عنوان مثال، کودکان نوپا بسیار به افرادی که مراقب ایشان هستند، وابستهاند اگر به هر دلیل آنها از بزرگترهای خود جدا افتند، میتوانند به شدت مضطرب یا آشفته شوند. خیلی از بچهها، از تاریکی یا هیولاهای خیالی وحشت دارند. این ترسها معمولا وقتی کودک بزرگتر میشود، ناپدید میشوند و معمولا زندگی کودک را ضایع نمیکنند یا بر روند تکامل ایشان تاثیری نمیگذارد آنها اغلب در مورد رویدادهای مهمی مانند اولین روز مدرسه، مضطرب خواهند شد اما متعاقبا ترسشان از بین خواهد رفت و قادر میشوند روال عادی زندگی را پی گیرند و از موقعیت جدید، لذت ببرند.
نوجوانان اغلب ممکن است بدخلق باشند. آنها گرایش دارند به این که در خصوص ظاهرشان، این که دیگران در موردشان چگونه فکر میکنند، عموما چگونه با مردم سرکنند، نگران باشند اما این نگرانی، به ویژه در خصوص نحوه رفتار با جنس مخالف، صادق است با این نگرانیها معمولا میشود با صحبت دربارهشان برخورد کرد. با این وجود، اگر آنها بیش از حد قوی باشند، دیگران ممکن است متوجه شوند که این نوجوانان، وضعیت تحصیلی مناسبی ندارند، رفتارشان متفاوت است و یا جسما احساس بیماری میکنند. چنانچه یک کودک یا نوجوان چنان احساس اضطراب یا ترس کند که سبب لطمه به زندگیش بشود، درخواست از پزشک خانواده جهت توجه به مشکل موجود، اقدام مناسبی خواهد بود.
یاری به افراد مبتلا به اضطراب و ترسهای مرضی
گفتگو در مورد مشکل، این روش میتواند وقتی که اضطراب ناشی از حوادث اخیر همچون ترک همسر، بیماری کودک یا از دست دادن شغل میباشد، کمککننده باشد. با چه فردی گفتگو کنیم پاسخ، دوستان یا بستگانی هستند که به آنها اعتماد دارید، به نقطه نظراتشان احترام میگذارید آنهایی که شنوندگان خوبی هستند. ایشان ممکن است خود همان مشکل را داشته باشند یا کسی را بشناسند که مبتلا به این مشکل است علاوه برداشتن امکان صحبت با دیگران، ما میتوانیم دریابیم چطور سایرین با یک مشکل مشابه برخورد کردهاند.
گروههای خودیاری: این گروهها یک روش خوب ارتباط با افراد با مشکل مشابه است. آنها قادر خواهند بود درک کنند شما در چه وضعیتی هستید و ممکن است بتوانند روشهای مفید برخورد با مشکل را پیشنهاد کنند. این گروهها ممکن است روی اضطرابها و ترسهای مرضی تمرکز کنند یا ممکن است از افرادی تشکیل شده باشند که تجربیات مشابهی را از سرگذرانده باشند.
گروههای زنان، گروههای والدین داغدار، بازماندگان گروههای مورد تعرض.
یادگیری تمدد اعصاب: یافتن روش ویژه برای تمدد اعصاب (ریلاکس) که کمک میکند تنش و اضطرابمان را کنترل کنیم که یک روش کمککننده خیلی خوب است. ما میتوانیم از طریق گروهها و متخصصین امر، این روشها را فراگیریم اما کتابها و نوارهای تصویری متعددی وجود دارند که از طریق آنها ما میتوانیم خود را آموزش دهیم، ایده خوبی است که این مهم را به طور مرتب و نه فقط در هنگام بروز بحران تمرین کنیم.
رواندرمانی: این یک روش متمرکزتر گفتگو درمانی است که میتواند به ما کمک کند تا اضطرابهایمان را درک کنیم و به استدلال در مورد دلایل ایجادشان بپردازیم که خود قبلا قادر به شناختشان نبودهایم. درمان میتواند در یک گروه یا به طور انفرادی صورت پذیرد و معمولا به طور هفتگی برای ماههای متمادی برگزار میشوند. روان درمانها میتوانند مدرک تحصیلی پزشکی داشته یا نداشته باشند. اگر این کافی نباشد انواع متعدد کارشناسان دیگری هستند که میتوانند کمک کنند پزشک خانوادگی، روانپزشک، روانشناس، مددکار اجتماعی، پرستار یا مشاور.
درمان دارویی: داروها میتوانند نقشی را در درمان برخی بیماران مبتلا به اضطراب یا ترسهای مرضی ایفا کنند.
شایعترین آرام بخشها داروهای مشابه والیوم، بنزودیازپینها ( اغلب قرصهای خوابآور همچنین به این گروه داروها تعلق دارند) هستند. آنها در تخفیف اضطراب، بسیار موثرند اما ما میدانیم که آنها میتوانند پس از فقط چهار هفته استفاده مداوم، اعتیادآور باشند، (وابستگی ایجاد کنند). وقتی بیماران سعی در توقف استفاده دارو میکنند، ممکن است علائم ناخوشایند قطع دارو تا مدتی ادامه یابد. این داروها فقط باید برای مدت کوتاه و احتمالا برای کمک در دوران بحرانی بیماری مصرف شوند. آنها نباید برای درمان درازمدت اضطراب، مورد استفاده قرار گیرند.
ضد افسردگیها: میتوانند به کاهش اضطراب علاوه بر افسردگی که معمولا به آن خاطر تجویز میگردند کمک کنند. در برخی حتی به نظر میرسد که دارو روی انواع خاصی از اضطراب، یک اثر ویژه دارد.یکی از جنبههای منفی این داروها این است که معمولا بین ۴-۲ هفته طول میکشد. تا اثربخشی دارو ایجاد شود و برخی از داروها ممکن است سبب تهوع، خواب آلودگی، سرگیجه، خشکی دهان و یبوست شوند. در صورت مصرف یک نوع به خصوص ضد افسردگی MAOI (مهارکنندههای مونوآمینواکسیداز) ممکن است شما مجبور به پیروی از یک رژیم غذایی مخصوص شوید. لطفا برگه آموزشی ما در ارتباط با ضد افسردگیها را مطالعه کنید. بتابلوکرها معمولا جهت درمان فشارخون بالا استفاده میشوند. در مقادیر کم، لرزش بدنی اضطراب را کاهش میدهند و میتوانند کمی قبل از ملاقات با مردم یا سخنرانی مصرف شوند.
غلبه بر ترس تا حالا شده که بخواهید کاری را انجام بدهید یا چیزی را به دست آورید، ولی صدایی را از درونتان بشنوید که به شما بگوید: “این کار را انجام نده!”. من به شخصه افراد زیادی را دیدهام که میخواهند کاری را انجام دهند یا چیزی را به دست آورند ولی ترسشان، آنها را باز میدارد. زمانی که میفهمیم که توانایی ایجاد آن چه را در زندگیمان دوست داریم، نداریم، مثل این است که ترسی در آن نهفته است.
۱) ترس چیست؟
معنایی که در فرهنگ لغات برای ترس پیدا خواهید کرد، این معنا خواهد بود: “احساس ناخوشایندی که در رویارویی با خطر، همراه با درد، ایجاد میشود.” احساس ترس در مغزمان، ایجاد میشود. حسی است که زمانی که برای اولین بار درگیر ترس شدیم مثلا زمانی که با حیوان گرسنه یا وحشی در جنگل مواجه شدیم، در ما ایجاد شده است. اما بسیاری از افراد در چنین شرایطی قرار نگرفتهاند، اما غریزهمان به طور غیر مقتضی، در برابر ترس عمل میکند.
۲) از ترس بگذرید
چندین سال پیش، یکی از رویاهای من که سفر به دور دنیا بود، تحقق پیدا کرد. چندین سال، در ذهنم این سفر را دور از واقعیت میدانستم و فکر میکردم من توانایی چنین سفری را ندارم. در خلال زندگیام، بیهدف بودن به طور گستردهای افزایش یافت و من هیچ فکری درباره ی این که واقعا چه میخواهم، نداشتم. تا زمانی که خودمان را در شرایطی خاص قرار نداده و تواناییهایمان را پرورش ندهیم، سست و شل و ول در برابر ترسی که باز دارنده است، باقی خواهیم ماند. شاید به نظر خیلی سطحی بیاید، ولی خودم میدانم که چه حس بدی داشتم! در مرحلهای به این نتیجه رسیدم که به این شیوه نمیتوانم زندگی کنم و فکر کردم که اگر چنین آرزویی را جامه ی عمل نپوشانم، تا آخر عمرم خودم را سرزنش خواهم کرد و افسوس خواهم خورد. عاقبت از کارم مرخصی گرفته، آپارتمانم را اجاره دادم و رفتم. اولین تصمیم جدی را در زندگیم گرفتم.
کشورهایی که قبلا ندیده بودم را دیدم و کارهایی که فکر میکردم توانایی انجام دادنشان را ندارم را انجام دادم. واقعا سخت نبود، من خودم را با شرایط تطبیق دادم. خود به خود متوجه شدم که همه چیز دوباره برای من تکرار نخواهد شد. وقتی از سفر برگشتم، دیدم که بزرگترین آرزوی زندگیم به حقیقت پیوست. و از خودم پرسیدم چه چیزی من را از دستیابی به آن باز میداشت؟ آیا چیزی به جز ترس بود. بعد از این سفر، مهارتهای من ده برابر شده و عزت نفس و اعتماد به نفسم به سرعت بالا رفته است. اتفاقاتی افتاده که بسیار برای من سودمند بودهاند.
۳) پوششهای ترس
ترس، موذی است، چرا که پوششهای مختلفی دارد و تغییر قیافه میدهد. شما فکر میکنید ترس چه شکلی است؟ آیا ترس از عدم پذیرش است؟ ترس از تحقیر است؟ ترس از عصبانیت کسی است؟ ترس از عدم رضایت است؟ ترس از تنهایی است؟ اما بزرگترین ترس، خودمان هستیم! ترس به طور خاص، کنار آمدن با تواناییهایمان، است. بسیاری از ترسهای نا به جا از آن جا ناشی میشود که احساس میکنیم به اندازه ی کافی، خوب نیستیم. یکی از دلایل کمبود عزت نفس و اعتماد به نفس، این است که توانمان را پرورش نمیدهیم. تا زمانی که خودمان را در شرایطی خاص قرار نداده و تواناییهایمان را پرورش ندهیم، سست و شل و ول در برابر ترسی که باز دارنده است، باقی خواهیم ماند.
بسیاری از افراد خودشان را در شرایطی قرار میدهند تا خودشان را پیدا کنند و بر ترسشان، شوند. به طور معمول در شرایط غیر عادی قرار گرفتهاند. نمیتوانیم آن قدر صبر کنیم تا اتفاق بحرانی برای مان بیفتد تا بر ترسمان غلبه کنیم. خودمان باید شرایطی را ایجاد کنیم تا با افزایش مهارتها و قدرتمان، توانایی مقابله با ترس را داشته باشیم. نمیتوانیم آن قدر صبر کنیم تا اتفاق بحرانی برای مان بیفتد تا بر ترسمان غلبه کنیم. خودمان باید شرایطی را ایجاد کنیم تا با افزایش مهارتها و قدرتمان، توانایی مقابله با ترس را داشته باشیم.
۴) توان مقابله با ترس را افزایش دهید
چگونه میتوانیم بر ترسمان چیره شویم. در این جا دو روش ارائه خواهد شد:
الف) ریسکپذیر باشید
من نمیگویم که خودتان را در شرایط خطرناک بالقوه قرار دهید. فقط بیپروا باشید. فقط به یک کمی ریسک فکر کنید و شرایط آن را بررسی کنید. به تدریج با افزایش عزت نفس و اعتماد به نفس، ریسکپذیریتان نیز افزایش مییابد.
ب) از خودتان سؤال کنید
این روش مورد علاقه ی من است. به طرز شگفتانگیزی ساده و مؤثر است. زمانی که دارید به این موضوع فکر میکنید که: «من نمیتوانم آن کار را انجام دهم». نمیتوانم آن جا بروم». و سایر مواردی که واقعا میخواهید انجام دهید ولی ترس مانع آن میشود، در مقابل از خودتان بپرسید: «چگونه میتوانم…؟»، «چگونه میتوانستم…؟». برای مثال: «چگونه میتوانستم قدرت و توانایی صحبت کردن در جمعی را پرورش دهم؟»
استفاده از این کلمات که: «من نمیتوانم». ذهن را تنبل میکند.
از سؤالاتی استفاده کنید که مغزتان را به فعالیت بازدارد. همان طور که گفتم این روش بسیار سادهای است. البته شاید در حرف ساده بیاید و در عمل، زیاد ساده نباشد! فقط به این فکر کنید که عادات خوب را پرورش دهید. به عبارتی دارید مغرتان را جراحی میکنید، دارید مغرتان را پرورش میدهید تا بهتر عمل کند و خدمت رسانی بهتری برای شما داشته باشد تا این که تنبل بماند و باعث پیشرفتتان نشود.
۵) ترس هیچ گاه از بین نمیرود
شما فکر میکنید که ترس را درونتان، محبوس کردهاید! ترس بدین معنا است که با آن بزرگ شدهاید. و باید یاد بگیرید که چگونه از ترس استفاده کنید. خصوصا بعد از این که ترسهایتان را شناختید و روش هایی را برای مبارزه با آنها، پیدا کردید. یک بار که ترسی را در خودتان از بین بردید، به روش دیگری هم آن را امتحان کنید.
افراد بسیاری را میشناسم که در زندگیشان موفق هستند و هر آن چه که میخواستند را به دست آوردهاند ولی هنوز عزت نفس کافی را ندارند چرا که مسیری را که طی کردهاند را فراموش کردهاند! اجازه ندهید که این اتفاق برای شما هم بیفتد. یاد بگیرید از پیشرفتهایتان قدردانی کنید. هر زمان که بر ترسی چیره شدید تا آن چه را که میخواستید، به دست آورید، برگردید و از موفقیتها و پیشرفتهایتان، تشکر کنید.
منبع: میگنا(دانشنامه روانشناسی و علوم تربیتی)