دوران پساکرونا؛ آغازی بر یک ظهور و سقوط
علم و دانش: فرضیهای از سوی برخی اساتید و کارشناسان مطرح شده است مبنی بر اینکه اشاعهی بیماری کرونا در جهان، میتواند موجب عبور ملتها از نظم فعلی تمدنی بهسمت حکمرانی بلامنازع مجازی شود. بشری که بالاجبار در این ایام لذت زندگی و گذران وقت در عالم مجازی را چشیده است، آیا به راحتی آن را رها میکند و به تعادل قبل از کرونا برمیگردد؟!
اگر فضای مجازی را نقطه اوج تاریخ تمدن فرآیندهای ارتباطی غرب بدانیم، صحت فرضیهی مطرح شده به معنی بهینه شدن مدرنیته و تمدن غرب بر بستر فضای مجازی به عنوان شاهرگ نوین ارتباطاتی بشر خواهد بود. بنابراین در نتیجهی این تحول در نظام ارتباطاتی، قطعا باید در عالم پساکرونا در انتظار تحولات گسترده در سایر نظامات اجتماعی باشیم که قطعا این تحولات در تضادی عمیق با تمدن نوین اسلامی خواهد بود.
اما در رد این فرضیه باید گفت، بشر در دوران پیش از ابتلای جهانی به کرونا، لذت زیست در فضای مجازی و امکانات گستردهی آن را چشیده بود و در این شرایط کرونایی، به اضطرار ساعات زیست در این عالم مجازی و گسترهی ساکنان آن بیشتر شده است. مسیری که بدون کرونا هم تدریجا در حال طی شدن بوده. اتفاقا اجباری بودن و افراط در زیست در عالم مجازی و دفعتا محدود شدن گستردهی ارتباطات حقیقی و بینافردی، برای بسیاری از انسانها تجربهای تلخ، خستهکننده و آزاردهنده بوده است که در نتیجهی آن، جوامعی شبیه ایران که همچون غربیها فردگرا نیستند، بیش از پیش در آرزوی چشیدن دوبارهی لذت ارتباطات حقیقی و زیست اجتماعی خود هستند.
گاهی محدودیت موقت در استفاده از نعمتهای بدیهی موجب میشود تا در ادامه بیشتر قدر آنها را بدانیم. شاید یکی از جنبههای مهم این ابتلای جهانی، تلنگری تربیتی از سوی خداوند برای داعیهداران تمدنسازی نوین اسلامی و منتظران ظهور منجی بشریت باشد تا حقیقتا به ظرفیت گستردهای که تاکنون در اختیار آنها بوده پیببرند و با آگاهی از غفلتی که صورت گرفته، علاوه بر تلاش گسترده برای تسخیر تکنولوژی و استفاده از فرصتهای آن، بسیار بیش از پیش قدر مسجد، هیئت، حرمهای اهل بیت علیهم السلام، اربعین، راهیان نور، آئینهای دینی مانند اعتکاف، گعدههای دوستانه، ارتباطات چهره به چهره با مردم و… را بدانند و حضوری به مراتب متفاوت و موثرتر از قبل داشته باشند که شاید تاکنون همین درک و حضور موثر حلقه مفقوده تمدنسازی ما بوده است!
از طرف دیگر امروزه در شرایطی قرار داریم که بشر بیش از هر زمان دیگری به دنبال منجی میگردد، چیزی که بارها در غرب بسیاری از فیلمهای آخرالزمانی هالیوود شرایط مشابه آن را به تصویر کشیدند و با تمرکز بر قوه خیال، منجیهای پوشالی خود را به عنوان نسخه نجاتبخش به بشریت معرفی کردند. یکی از جنبههای مهم این ابتلای جهانی، عیان شدن این پادشاه عریان غرب برای جهانیان به خصوص غربزدگان و آمریکاپرستان بوده است. رویای بهشت زمینی به عنوان آرمانشهر تمدن غرب هیچگاه به این اندازه در ذهن جهانیان پریشان نشده بود که حتی رسانههای پرشمار و پرقدرت آنها نیز توان بزک کردن این جسم محتضر تمدن غرب را ندارند و در این مقطع به ناچار از ترس از دست دادن مخاطبی که آشکارا شاهد فروریختن آرمانهای پوشالی خود است، همصدا با بسیاری از کارشناسان بر طبل ناتوانی تمدنی میکوبند که خود را در قلهی تجربه و پیشرفت بشری میداند!
در نقطه مقابل اما داستان قدری متفاوت است. جوامع اسلامی مانند ایران با تعطیلی مساجد، حرمها و اماکن متبرکه و لغو آئینهای دینی و ملی به ظاهر با محدودیتهای اساسی مواجه شدهاند. اما به برکت عیان شدن ناتوانی قدرتهای جهانی در رفع نیاز بشریت و قطع امید از کمکهای آنها، تفکری غیرمادی و خدامحورانه که پایههای اصلی تمدن نوین اسلامی هستند در جامعه حاکم شده است و بذر معنویت را در دلها کاشته که در دوران پساکرونا باید به دنبال برداشت محصول آن باشیم.
کلام آخر آنکه مردم ایران علی رغم تمام این فشارها و محدودیتهای کرونایی، نه تنها از تعطیلی اماکن و آئینیهای دینی و ملی و قطع ارتباطات خانوادگی و حضوری با اقوام و آشنایان خود خوشحال نیستند و نسبت به آرمانهای خود دچار ناامیدی نشدهاند، بلکه بیشتر از قبل تشنهی تحقق آرمان ظهور و ارتباطات و آئینهای خود هستند و درک بهتری از تفاوت کیفیت برقراری ارتباط در فضای مجازی و حقیقی کسب کردند. در حالی که کشتی جوامع غربی در نقطهای از تاریخ خود قرار دارد که ساکنان آن با ناامیدی از تحقق وعدهی رسیدن به ساحل خوشبختی با رهبران فعلی خود، در انتظار ناخدای جدیدی هستند…
دوران پساکرونا میتواند نقطه شروع سقوط آشکار تمدن غرب و نقطه شروع ظهور و بروز تمدن نوین اسلامی برای جهانیان باشد، انشاءالله.